ملودی جون و ملیناجونملودی جون و ملیناجون، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره
یکی شدن منو بابایییکی شدن منو بابایی، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 10 روز سن داره

پرنسس های مامان و بابا

بدون عنوان

الان تو خونه تنهام جوجوها بابایی رفته سالن فوتبال بازی کنه تا شما نیومدید بهش اجازه میدم بره هااااااا بعد دیگه باید تو خونه باشه کمکم کنه مگه نه ؟ دیروز با مامانی  و پدر جون رفتیم کلی واستون خرید کردیم فداتون بشم که اینقدر وسایلتون نازو گوگولیه کلی با بابایی ذوق کردیم این لباسای کوچولوتونو میدیدیم واقعا اینقدر شما اوچولویید ووووووووییییییییی بخورمتون قبلا هم مامانی و پدر جون از شیراز واستون کالسکه و کریرو تختاتونو گرفتن دستشون درد نکنه حالا هم میخوان برن اصفهان که با خاله  من واستون بازم کلی خرید کنن خدا سایشونو از سرمون کم نکنه واسه شما 2تا وروجک کلی سنگ تموم گذاشتن با...
30 مرداد 1392

عاشقانه ایی برای همسفر زندگیم

تشكر براي همه وقت هايي كه مرا به خنده واداشتي. براي همه وقت هايي كه به حرف هايم گوش دادي. براي همه وقت هايي كه به من جرات و شهامت دادي. براي همه وقت هايي كه مرا در آغوش گرفتي. براي همه وقت هايي كه با من شريك شدي. براي همه وقت هايي كه با من به گردش آمدي. براي همه وقت هايي كه خواستي در كنارم باشي. براي همه وقت هايي كه به من اعتماد كردي. براي همه وقت هايي كه مرا تحسين كردي. براي همه وقت هايي كه باعث راحتي و آسايش من بودي. براي همه وقت هايي كه گفتي "دوستت دارم" براي همه وقت هايي كه در فكر من بودي. براي همه وقت هايي كه برايم شادي آوردي. براي همه وقت هايي كه به تو احتياج داشتم و تو با من بودي. براي همه وقت هايي كه دلتنگم بودي. براي همه وقت ها...
29 مرداد 1392