دوگلای تنبل
دوقل دوگلای مامانی امروز تنبل شده بودینااااااااا مامانو کلی نگران کردین از صبح هی
خواستم به رو خودم نیارمدیگه اینجوری داشتم میشدم بخدا شما هم که اصلا یه تکون به خودتون ندادید دل مامانی خوش
بشه به بابایی هم جرات نداشتم بگم میگه دوباره استرسی شدی دیگه به استرسای من عادن کرده هه هه به مامانی هم نگفتم تا
شب رفتم یه دوش گرفتم که شاید بیدار بشید مثل اینکه قربونتون بشم خوابتون سنگین
تر از این حرفا بود دیگه گفتم حالا یه کاری میکنم تکنو بزنید یه شربت
شیریییییییییییییییییییییییییییییین درست کردم یه لیوان بزررررررررررررررگ خوردم حالا مگه
دیگه مگه میشد شما رو نگه داشت فدای اون لگداتون بشم که هی موج مکزیکی میرفتیم
کلی بهتون خندیدم شرمنده خانما مزاحمتون شدماااا از خواب بیخوابتون کردم حالا
میدونم تلافی میکنید نمیزارید شب بخوابم الاهی مامانی فدای این شیطونیاتون بشه
بابایی قول داده فردا پرده اتاقتونو بزنه که دیگه اتاقتونو بچینم اتاقتونو چیدم عکسشو واستون میزارم مامانیا
اگه بابایی به قولش عمل نکرد بهتون فردا میگم اومدین کلی از سر و کولش بالا بریدو اذیتش کنید
بپوکونینش