بدون عنوان
نانازای مامانی خوبید؟ خدارو شکر که خوبیدو مامانو زیر مشت و لگد گرفتین
کاشکی الان پیشم بودید حوصلم سر رفته خوابمم نمیبره بابایی هم خوابه ظهر رفتیم خونه
مامانی کباب واستون درست کرده بود خوردین خوشمزه بود ؟ الان قوی شدید دارید شیطونی میکنید فداتون بشم
اگه الان اینجا بودید کلی باهاتون بازی میکردم تندتنم لباساتونو عوض میکردمو کلی ذوق میکردم
دلم میخواد برم بابایی رو بیدار کنم باهم بحرفیم ولی گناه داره طفلکی کمبود خواب داره آخه از ساعت 6 صبح میره اداره تا 6 عصر تازه این پنجشنبه هم نوبتش بود رفت
حالا که شما بیدارید با شما حرف میزنم دیشب اصلا نزاشتین بخوابم فکر کنم تا صبح داشتین میرقصیدین
کمرمم خیلی درد میکرد اصلا هیچ جوری نمیتونستم بخوابم
دم دمای صبح خوابم گرفت تا ظهر ساعت 2 خوابیدم فکر کنم دیگه دمه صبح پارتیتون تمام شد
مامانی و پدرجون و دایی عصری میخوان برن بیرون بابایی بیدار شد میگم ببرمون بیرون باهم بگردیم
دوستای بابایی هم که بیشتر روزای تعطیل میرفتیم پیششون یا اونا میومدن اینجا الان همشون رفتن
عروسی ما هم دعوت بودیم آخه عروسی دزفول بود بابایی گفت خطرناکه تو جاده
هنوز نیومده شدید دخترهای لوسه بابایی نمیدونید بابا چقدر دوستون داره چکارایی واستون که نمیکنه کم
کم داره بهتون حسودیم میشه
نمیدونید چقدر دوسش دارم خدا رو شکر میکنم که همچین شوهر مهربونو دلسوزی دارم خدا سایشو از
سرمون کم نکنه حالا وقتی اومدید میبینید که چقدر بابایی مهربونه عاشقتونم
خدایا شکرت بخاطر داشتن یه خانواده خوب یه همسر مهربون و2تا فرشته که از فرشته های آسمونیت بهم دادی
اینو واستون ظهر نوشتم ولی الان تونستم بزارمشون اینجا
راستی عصرم با بابایی رفتیم بیرون واستون 2تا هد کشی کیتی خریدیم خیلی خوجملههههه مبارکتون باشه عزیزای دلم