ملودی جون و ملیناجونملودی جون و ملیناجون، تا این لحظه: 10 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره
یکی شدن منو بابایییکی شدن منو بابایی، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

پرنسس های مامان و بابا

فرشته ایی به نام مادر

1392/6/2 13:04
نویسنده : ندا
128 بازدید
اشتراک گذاری

niniweblog.com

کودکی که آماده تولد بود ، نزد خدا رفت و از او پرسید: ((میگویند فردا شما مرا به زمین

میفرستید ، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه میتوانم برای زندگی به آنجا

بروم ؟))


خداوند پاسخ داد : (( از میان تعداد بسیاری از فرشتگان ، من یکی را برای تو در نظر گرفته

ام ، او از تو نگهداری خواهد کرد ))


اما کودک هنوز مطمئن نبود که میخواهد برگردد یا نه : (( اما اینجا در بهشت ، من هیچ کاری

جز خندیدن و آواز خواندن ندارم و اینها برای شادی من کافی هستند ))


خداوند لبخند زد : ((فرشته تو برایت آواز خواهد خواند ، و هر روز به تو لبخند خواهد زد ، تو

عشق را احساس خواهی کرد و شاد خواهی بود ))


کودک ادامه داد : (( من چطور میتوانم بفهمم مردم چه میگویند وقتی زبان آنها را نمیدانم ؟))

خداوند او را نوازش کردو گفت : ((فرشته ی تو زیاترین و شیرین ترین واژه هایی را که


ممکن است بشنوی در گوش تو زمزمه خواهد کرد و با دقت و صبوری به تو یاد خواهد داد که چگونه صحبت کنی ))

کودک با ناراحتی گفت : (( وقتی میخواهم با شما صحبت کنم ، چه کنم ؟ ))


اما خدا برای این سوال هم پاسخی داشت : (( فرشته ات ، دست هایت را در کنار هم قرار

خواهد داد و به تو یاد میدهد که چگونه دعا کنی ))


کودک سرش را برگرداند و پرسید : (( شنیده ام که در زمین انسان ها ی بدی هم زندگی

میکنند ، چه کسی از من محافظت خواهد کرد ؟))


خداوند پاسخ داد : (( فرشته ات از تو محافظت خواهد کرد ، حتی اگر به قیمت جانش تمام

شود ))


کودک با نگرانی ادامه داد : (( اما من همیشه به این که دیگر نمیتوانم شما را ببینم ناراحت خواهم بود ))


خداوند لبخند زدو گفت : ((فرشته ات همیشه درباره من با تو صحبت خواهد کرد و به تو راه

بازگشت نزد مرا خواهد آموخت ، گرچه من همیشه در کنار تو خواهم بود ))


در آن هنگام که بهشت آرام بود اما صداهایی از زمین شنیده میشد . کودک میدانست که

باید به زودی سفرش را آغاز کند


او به آرامی یک سوال دیگر از خدا پرسید : (( خدایا ! اگر من باید همین حالا بروم لطفآ نام

فرشته ام را به من بگویید ))

خداوند شانه او را نوازش کرد و پاسخ داد : (( نام فرشته ات اهمیتی ندارد ، به راحتی

 

میتوانی آن را مادر

صدا کنی)

niniweblog.com

تقدیم به فرشته زندگیم مامانم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)