غیبت مامان
سلام عزیزای دلم
امروز 32 هفته و 1 روز که تو شکمه مامانید دیگه چیزی نمونده هوووووراااااااااااا
چند روزی غیبت داشتم ببخشید مامانیا آخه از روزی که مامانی و پدر جون از اصفهان اومدن
با کلی وسایل خوشکل واسه شما دیگه وقت نکردم بیام واستون بنویسم
وااااااااااای هتوز عکس لباسی که دایی جون واستون انتخاب کرده بودو نزاشتم قول میدم با عکس اتاقتون حتما بزارم
دیروز با مامانی اتاق خوشکلتونو چیدیم دیگه اتاقتون جا نداره کمدتون داره منفجر میشه
آخه من نمیدونم شما 2تا وروجک چقدر وسیله دارید
ولی خیلی خوشکل شده امروزم با بابایی یکم کار تزیناتشو مونده انجام یدیم دیگه تمامه
فقط میمونه در تاقتون که یه ایده خوشکل واسش دارم دیشب رفتم که سفارششو بدم که
آقای فروشنده گفت الان زوده باید ماه دیگه که به تشریف فرمایی شما پرنسس ها نزدیکه
برم ولی خیلی خوججججمللل میشه من بیشتر ذوق میکنم
الاهی بمیرم دیروز خیلی خستتون کردم وقتی خیلی فعالیت انجام میدم شما هم خسته
میشید مامانو لگدی نمیکنید ولی شب که خواستم بخوابم بکم که ریلکس شدم شما شیطونکا شروع کردید بابا هم دستشو گذاشته بود رو شکمم که با شما بخوابه مگه
گذاشتید فضولا
دیروز هم واسه اتاق چیدن هم اینکه بیرون رفتم واسه اتاقتون یکم خرده ریزه گرفتم کلی
راه رفتم الان از کمر دردو پا درد دارم میمیرم دیشبم درست و حسابی نخوابیدم
من برم زودی میام واستون عکس میزارم ایندفعه دیگه قوووووووووووللللللل