تزیین در اتاق دخملام
ببخشید پرنسسای مامان که تو این چند وقت نتونستم بیام واستون بنویسم آخه منو بابایی خیلی گرفتار کارا بودیم باید اتاقتونو کامل میکردیم
وااااای اتاقتونون خیلی خوشکل شده عزیزای دلم امروزم تور در اتاقتونو زدیم آمادست واسه ورود پرنسسا
اینم عکسش
امروز صبح جمعه 10 آبان 92 با بابایی رفتیم بیمارستان تشکیل پرونده دادیم و کارای بیمارستانو انجام دادیم
فردا روز وصالهههههههه شما دارید میاید تو بغلم عشقای مامان خیلی هیجان دارم هیجانو و استرس باهم شده که نمیتونم حالمو واستون بگم سعی میکنم خیلی خودمو آروم و ریلکس نشون بدم ولی تو دلم ولولست
ولولیه خواستنتون الاهی فداتون بشم
همه اینجا تو تکاپو هستن نمیدونید چه خبره بابایی داره اتاقا رو تمیز میکنه که همه چی تمیز باشه و اتاقتونو کامل میکنه
مامانی داره واسم سوپ درست میکنه چون تا 12 شب بیشتر دیگه نمیتونم چیزی بخوررررم پدر جونم داره همینجوری دور خودش میچرخه فکر کنم از هیجانشه
مادر جونم زنگ میزنه حال من و شما رو میپرسه خلاصه همه رو انداختین تو تکاپو
فردا صبح ساعت 5 صبح باید بریم بیمارستان امروز هوا ابری بود و نم نم بارون خیلی خوشکل بود عاشق هوایه ابریم کاش فردا هم همینطور باشه وااااای خدا جونم خواهش ...
باورم نمیشه فردا میبینمتون خیلی ذوق دارم اول سلامتیتون واسم مهمه بعدم خیلی دوست دارم ببینم چه شکلی هستین جوجه های مامان
نفسایه مامانید شماااااااااااااااااااا
اول از خدا ممنونم و شکر میکنم که شما رو بهم داد و تا اینجا تحملشو بهم داد که به این هفته ایی که میخواستم 38 هفتگی منو رسوند خدایا شکرررررت
بعدم از شما ممنونم کوچولوهای مامان که دخترای خوبی بودید و زیاد مامانو اذیت نکردید و تا الان صبر کردید
عاشقتوووووووووووونننننننم