کمک بابایی مهربون به مامان
نانازای مامان خوبید؟ ملودی ملینای خوشکل مامانی منو ببخشید امروز زیاد باهاتون نبودم مثل همیشه
واستون شعر نخوندم چون امروز مامان خیلی حالش بد بود تمام بدنم درد میکرد حتی خونه مامانی
نتونستم درست ناهار بخورم ولی بخاطر شما مجبور بودم بخورم صبحم صبحونه نخوردم فقط قرص آهنمو
خوردم اونم با معده خالی دوباره شبم یه لیوان شیر با بسکوییت خوردم ترو خدا منو ببخشید
میدونم امروز خیلی اذیت شدید خدا منو ببخشه
اصلا هیچ کاری تو خونه نکردم فقط خوابیدم خونه انگار توش بمب منفجر کرده بودن تا عصر که بابایی از سر
کار اومد(بابایی وقتی خونرو دید ) خیلی خسته بود گفت چند روز دیگه یه جلسه داره که امروز واسه اون خیلی سرش شلوغ بوده
و کار داشته دوباره خوابیدیم تا 9:30 شب ولی وقتی بیدار شدیم بابایی مهربون کلی کارای خونرو انجام
داد چون من نمیتونستم خم و راست بشم
اول (اینجا خانمه ولی تو خونه بابایی این کارارو کرد )بعد و در آخر بعدم باهم نشستیم فیلم نگاه کردیم
واااای همسرم خسته نباشی الاهی من بمیرم که خسته وکوفته از سر کار میای بعدشم اینجوری بزار
نینیا بیان 3تایی جبران میکنیم مثل پروانه دورت میچرخیم مگه نه عسلای مامان ؟
تو این مدت بابایی خیلی کمک حالم بود نذاشت بهم سخت یگذره حتی وقتی مهمان داشتیم که دیگه
نگو هر چقدر بگم دوسش دارم کم گفتم
ببینین دخملیا مامانی چه بابای مهربونی دارید عاشقشم به مولاااااااااا
خدایا شکرت که خانواده خوشبختمون داره بزرگتر میشه
الان دیگه اینجوری شدم
دوستون دارم نفس هام
مواظب خودتون باشیداااااااا